سلام.
این یه مطلب انتقادی هست و هر کس طاقت نداره لطفا نخونه...
جمعه پیش بود باخبر شدیم یه اردوی نیم روزه به مقصد درکه برگزار میشه و همه هستن...
من و ش.ز قصد حضور در این اجتماع رو نداشتیم ولی بنا به دلایلی اومدیم...
سوار بر تاکسی بودیم در خیابان ولی عصر که به لیدر برنامه زنگ زدم که کجایی ایشون با کمال خونسردی
فرمودند که من الان خونه فلانی هستم و برنامه معلوم نیست...
برنامه ای که بنا بود ساعت 6 برگزار شه به همین راحتی کنسل شد و ما که از کرج اومده بودیم نیم ساعتی
در میدان تجریش ایستادیم...
در این نیم ساعت اس ام اس بازی و جدل با لیدر برنامه ادامه داشت تا اینکه تلفن زنگ زد و دیدم ح.خ پشت خط
هست...
بنده خدا با تعجب پرسید مصطفی تو الان کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم من الان با ش.ز میدان تجریش هستم...
بنده خدا گفت ما لباس هامون رو پوشیده بودیم و ماشین رو روشن کردیم که بیایم که با ما تماس گرفتن گفتن
چون یکی از مسافران انگلیس نرسیدن برنامه افتاد ساعت 9 شب و بعد هم بهشون گفتن که برنامه کنسل
هست...
بنده خدا کلی معذرت خواهی کرد که اصلا به ما نگفتن شما دو تا میاید و گفتن فقط .... هستن...
من به لیدر گفتم که بازم دم ح.خ گرم در حالی که خودش هم یک مهمون بوده ولی معذرت خواست ولی تو
یه کلام هم ....
این دوست ما هم قاطی کرد و گفت نه اصلا نمی بایستی من از شما دو تا معذرت بخوام و الی آخر و...
حالا این قضیه تموم شد و بماند که ما اومدیم بریم مترو رفتیم میدان ازگل اشتباهآ...
ولی اگر شما جای ما بودید چه فکری میکردید...
فکر نمیکردید بحث کنسل شدن برنامه فقط و فقط به خاطر حضور شماست...؟؟
حالا برا من عادی و قابل پیش بینی بود ولی باید به ش.ز بگم که دیگه با من نشینه و نخنده چون این کارا رو
باهاش میکنن...
من بازم هیچی نمیگم در باره این مورد...
ولی به لیدر هم از طریق پیامک گفتم که تو خوب منو میشناسی که به من به هیچ کس باج نمیدم اللخصوص
اگر طرف بخواد منو بازیچه قرار بده...
البته من به خود لیدر هم گفتم که برای ما دوستی با او بیشتر از اینها ارزش داره...
فکر میکنم اونایی که باس بفهمن با خوندن این مطلب بفهمن...
بازم مثل اکثر اوقات تاسف...
|