یسلام
پنج شنبه عروسی حضرت آقا فرشید و بهاره خانم بود...خیلی خیلی خوش گذشت
شاید بعد از عروسی سعیده(خانم)تنها عروسی بود که براش از چند روز وشاید چند هفته قبل برنامه ریزی کرده بودم...
از چند روز قبل از حنابندون من و عابد دنبال راست و ریست کردن کارهامون بودیم....
همین جا باید از عابد تشکر ویژه کنم که مقابل اقوام آقا فرشید آبروداری کرد و با انجام حرکات موزون شمع محفل شد....
بعد از اینکه در شب عروسی از سالن برگشتیم مونده بودیم باید بخندیم یا گریه کنیم چون از یک طرف گریه های خاله نسرین و خاله مینو رو
میدیدم و از یک طرف خوشحال بودیم که همسری بسیار خوب و باشخصیت نصیب بهاره خانم شده....
ناگفته نماند که هوا مثل پارسال عروسی بنفشه خانم بسی ناجوانمردانه سرد بود....
در راه برگشتن از سالن من تو ماشین اصغر آقا نشسته بود و ایشون هم نامردی نکرد و وقتی که من داشتم فیلم میگرفتم همچین گاز داد و
تند رفت که من یه لحظه اشهد رو گفتم....اما خب خدا رحم کرد دیگه....و شما شانس نیاوردین
تو این عروسی یه تازه وارد هم داشتیم اونهم زن دایی جدید بنده بود که همین جا ازدواجش رو با دایی سعیدم تبریک میگن بهش...امیدوارم بتونه
سعید رو تحمل کنه
چیزی که در مورد خودم خیلی باهال بود این بود که هرکی من رو میدید از طرز لباس پوشیدنم تعجب میکرد و یه نظری میداد...
تو بین همه این حرفها حرف حمید رضا و آقای دلیر خیلی باهال بود....
حمیدرضا گفت:میبینم که توهم آلوده شدی
آقای دلیر هم گفت:تحولت مبارک....
ولی من همین جا میگم که هیچ تحولی در کار نیست و کروات هم داستان داشت....بالاخره عروسی بهاره خانم بود دیگه....
چیز دیگه ای که جا داره این بهش اشاره کنم این بود که علی که خیلی وقت بود در هیچ یک از مراسمات فامیلی شرکت نکرده بود در این مراسم
حضور پیدا کرد...
خلاصه کسی کم نزاشت از هومن گرفته تا اصغر آقا همه به گرم کردن مجلس کمک کردند
در ضمن جا داره که همین جا به عطیه خانم که از انگلیس تشریف آوردند و در این مراسم هم شرکت کردند خوش آمد و خیر مقدم بگم و برای
ایشون آروزی توفیق و موفقیت میکنیم
جای خیلی ها خالی بود...فرزین و فرزاد و پروین خانم که در انگلیس بودند،پرویز خان که در راه اومدن به برف خورده بودن از نیمه راه برگشته بودن،
اقوام عزیز در آمریکا و آلمان،وبالاخره اون عزیزان از دست رفته اللخصوص خاله جون توران که از همین جا برای ایشون وهمه اموات طلب آمرزش
میکنیم
گرچه این مراسم از معدود مراسمهایی بود که خیلی کم حاشیه بود ولی به برخی از این حواشی اشاره میکنم:
اولین نکته دوربین الهه خانم بود که میشه گفت تقریبآ ذغالی بود و دم به دقیقه خاموش میشد
دومین نکته پرچم بزرگی بود که روی اون با سلیقه خاصی که عابد به خرج داده بود نوشته شده بود((بهاره و فرشید پیوندتان مبارک))؛(ناگفته
نمونه که طرحش از من بود))
نکته دیگه پخش تراکت هایی همراه با شکلات بود که به جای شاباش بین حضار پخش شد که روی اون عکسی از بهاره خانم و آقا فرشید چاپ
شده بود...
حرف برای گفتن زیاده ولی فقط یه کلام برای گفتن باقی مونده که:
بــــــــــــــهـــــــــــتـــــــــــر از ایــــن نــــــــــــمـــــــــــــیـــــــــــشــــــــــــد
در پایان هم باید اولا از آقا فرشید و پدر بزرگوار ایشون تشکر کنم که زحمت هماهنگی این مراسم به گردن این عزیزان بود...
ثانیا خدمت دایی جون مهدی و همسر محترمشون یک خسته نباشید جانانه میگیم که در این چند ماهه واقآ خسته شده بودن و زحمات زیادی
رو متحمل شدند...
در پایان هم خدمتتون عرض میکنم که در نظر داریم با بهاره خانم و آقا فرشید مصاحبه ای مختصر رو ترتیب بدیم(احتمالا تصویری)که اگه جور شد
خبر میدیم...
جاری باشید
|