زندگی عرصه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست...
آقای فرخی هم رفت و ما یک قدم به مرگ نزدیک شدیم.دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره.
آی رفیق چی تو کوله پوشتیت جمع کردی؟
نکنه وقت سفر برسه و هنوز کولت خالی باشه...
انا لله و انا الیه راجعون...
اکثر ما وقتی این آیه شریف رو میبینیم لرزه میوفته به تنمون ولی آخه...آخه آخرش که چی شاید نفر بعدی تو باشی...
یه کم فکر کن ببین این همه از آشناهمون هر روز عروج میکنن ولی ما هنوز خوابیم.خوبه وقتی میریم بهشت زهرا به جای اینکه برا رفتن عزیزی که از دست دادیم یه کم به سرنوشتی که داره انتظارمون رو میکشه فکرکنیم چون مگر نه اینکه:<<کل شیء هالک الا وجه الله>>
خلاصه از ما گفتن بود بیایم از امروز یه جور دیگه به مرگ نگاه کنیم...
بیدار شو رفیق...
ببین کجای قصه ای...
در ضمن از دایی حمیدم نیز به خاطر تهیه این عکسا صمیمانه تشکر میکنم
|