من: سلام زهرا حکیم:سلام من: ممنون از اینکه وقتتون رو به ما دادید زهرا حکیم: تقاضا میکنم! لطف دارین شما! من: خوب چون فکر کنم بیشتر فامیل زیاد باهاتو آشنا نباشن یه بیو گرافی بدین از خودتون زهرا حکیم: ها ها! چرا فکر میکنی که ممکنه بیشتر فامیل با من آشنا نباشن؟؟ من: چون خودتون گفتید زهرا حکیم: چون خودت کمتر من رو دیدی؟ من:شما اینطور حساب کن
زهرا حکیم: زهرا حکیم آرا، سوم خرداد میشه 24 سالم، سال سوم مترجمی انگلیسی
من: همونطور که میدونید مصاحبه های ما یه نموره شفاف هست پس خواهشا شفاف جواب بدید چند تا کلمه میگم اولین واژه یا عبارتی که به ذهنتون اومد بگید
من: آسمان؟ زهرا حکیم: آبی بی نهایت
من:زمین زهرا حکیم: فرشِ بی منت
زهرا حکیم: "سوسوی چراغ زندگی"
من:آرزو زهرا حکیم: هیچ وقت آرزو نکن، اگه آرزو کردی بلند نگو من: دریا؟ من: فرازو فرود زهرا حکیم: کویر؟ زهرا حکیم: یه آسمون داره برا دید زدن ستارهها! من: زندگی؟ زهرا حکیم: فرصت ما شدن، تجربه... حضور من: حالا اسم چند نفر رو میگم بدون رودربایستی بگبد حرفاتون و نظراتتون رو من: نعیمه؟ زهرا حکیم: عزیز و سنگ صبور و ضمنا عاقل من: بنفشه؟ زهرا حکیم: دوستش دارم، چون خودشه من: عابد؟ زهرا حکیم: والا نمیدونم، تعامل خاصی باهاش نداشتم، ولی خوراک عروسیاس!!!!!! من: شهاب؟ زهرا حکیم: اوه، یک بار سال 82 یا 83 همه با هم رفتین دربند، اونم بود من: بهاره؟ زهرا حکیم: نرم و آروم و همکلاسی قدیمی من: سعیده؟ زهرا حکیم: سعیده: فقط صداست که میماند من: شفاف تر بگو زهرا حکیم: من همینطوری حرف میزنم، یعنی شیوهی کلامم همینه. شفاف بود؛ چون سعیده رادیو و کار با صدا رو دوست داره و حقش هم هست من: زهرا امامی؟ زهرا حکیم: بچگیش شبیه من بود، پیش من یه کمی متعلق به دوردستهاست من: پیش من یه کمی متعلق به دوردستهاست؟ من: منظور؟ زهرا حکیم: سخت میشه باهاش ارتباط برقرار کرد دیگه من: چون خواهرم هست دفاع نمیکنم ولی اینطور که میگی نیست بگذریم
زهرا حکیم: حتما این مشکل از طرف من هم هست
من: سعید؟ زهرا حکیم: سعید خالقی: پر انرژی من: علی خالقی؟ زهرا حکیم: دوست داشتنی من: الهه؟ زهرا حکیم: مثل خودش: ... من: نه دیگه اون موقع که این کار رو کرد ما باهاش برخورد کردیم شما گفتی شفافی پس دوباره میپرسم الهه؟ زهرا حکیم: روح و ذهن خاص خودش رو داره، مثل همهی آدمها، منتها کنار همهِ خوبیهاش که بزرگترینش رازداری و یه گوش حسابیه، یه اشکال داره، اونم ایبه که زیاد رو بعضی مسائل فوکس میکنه من: فوکس میکنه؟
زهرا حکیم: وگرنه من همیشه به خاطر خوبیهاش تحسینش میکنم زهرا حکیم: آخ، شاید به خاطر همینه که سعیده میگه زبونم باهاش فرق میکنه زهرا حکیم: !فوکِس: منظورم تمرکز و این جور چیزاست ...حافظا من: چرا یه دفعه کم رنگ شد روابطتون با ایشون؟ زهرا حکیم: با کی؟ زهرا حکیم: الهه؟ من: آره ولی خواهشآ نگو که کم رنگ نشدید و تغییر نکردید(هم شما هم ایشون) زهرا حکیم: این حرفا چیه؟ مگه چه نوع رابطهای بوده؟ من: یه رابطه ویژه و تا حدودی صمیمی زهرا حکیم: من شاخ و برگ نمیدم، اما نوع رفتارم، خواستههام، دیدگاهم به آدمها،روابطو... به نوعی عوض شد زهرا حکیم: من الانشم با اِلی مشکلی ندارم، ضمن اینکه عید با هم رفتیم منزل بنفشه، تصور میکنم زمان کدورتها رو شست من: امیدوارم من: شما هر دو مگید مشکلی ندارید با هم ولی حاضر به مناظره با هم نیستین زهرا حکیم: مناظره؟
زهرا حکیم :آقا من حاضرم پشت درهای بسته با اِلی حرف بزنم من: ولی پشت درهای بسته نه در یه کنفرانس سه نفره زهرا حکیم : کوتاه بیا حالا، خودش میدونه من بی شیله پیلم و همیشه دوستش دارم. گرچه اگه اینارو بخونه میگه: من دارم فیلم بازی میکنم من: نه ان شاءالله که اینطور فکر نکنه
زهرا حکیم : من مشغلم زیاده، اما اگه همه چیز میزون باشه، باشه من: مصطفی امامی(امل جان)؟ زهرا حکیم : من به خاطر این کار جالبش تحسینش میکنم من: محمد حسین؟ زهرا حکیم : عزیز و خوب و دوست داشتنی! اگه به بقیهی پسر عمههام بر نخوره من: حمید رضا؟ زهرا حکیم : واسه خودش مردیه دیگه من: فرزین؟ زهرا حکیم : همین الان باهاش چت کردم، احساساتی من: عطیه؟ زهرا حکیم : کاش بود، با رفتنش خاطرههامون کم شد...دوستش دارم من: چند تا سوال دیگه :زهرا حکیم حتما من: خدا؟ زهرا حکیم : یه نقطهی روشن تو دل من من: مرگ؟ زهرا حکیم : حس سرشار، یادی توأم من: قبر؟ زهرا حکیم : این چیزا چیه؟ من: اینا سوالهایی هست که شاید کمی انسان رو به خودش میاره زهرا حکیم : وقتی مُردیم میفهمیم من: نماز؟ زهرا حکیم : سلام من به خدا من: یه خبر بدید که بترکونه!!!!
زهرا حکیم :بنویس سوم خرداد تولدم هست من: ممنون از توجهتون فقط دو کلمه جا موند من: پدر؟ زهرا حکیم : خوب و خوب و خوب و عزیزو فرهیخته و دوست داشتنی، تکیه گاه، چراغ خطر من: مادر؟ زهرا حکیم : پشت نگاهش که عجب غوغاهاست من: ممنون من: زحمت کشیدی من: فقط زود به زود جاری شو زهرا حکیم : محبت داری، چشم. آرزو میکنم که بتونم این دفعه باهاتون بیام بیرون من: یاعلی زهرا حکیم : همه خوش باشید
|