سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اطلاعات در مورد فامیل

آنکه اندیشناک پایان است، از فرو رفتن در آنچه نمی داند، باز ایستد و هرکه ندانسته به کاری بشتابد، خود را خوار کند [امام صادق علیه السلام]

از: امل جان  شنبه 86/3/26  ساعت 12:13 صبح  

السلام علیک یا علی بن مو سی الرضا و رحمه الله و برکاته

سلام دوستان

بنده ان شاءالله در ایام شهدت حضرت زهرا برا عرض تسلیت میرسم خدمت حضرت ثامن(ع).نائب الزیارته همه شما هستم

حلال کنید  دیگه اگه خوبی و بدی دیدید به بزرگواریه خودتون ببیخشد

این هم به شعر که شاید دلای شما رو بفرسته بهسمت و سوی پنجره فولادحضرت رضا:

پنجره فولاد رضا حاجت کربلا میده                 هر کسی کربلا میره از حرم رضا میره

 


نظرات شما ()

از: امل جان  پنج شنبه 86/3/24  ساعت 11:45 عصر  

دیگه زین پس واسه دل خودم مینویسم

سلام.دیگه زین پس تو این وبلاگ واسه دل خودم مینویسم

شکر خدا دیگه اون 2.3 تا بازدید در روز رو هم نداریم....

هدفم از این که این پست رو دارم کتابت میکنم اینه که به دو طیف خاص دو تا پیام بدم........

اول این که به اون دوستانی که تحریم کردن میگم کخ بالاخره یک روز زمستون میره و روسیاهی

زغالش میومنه برا شماها.....یه مطلب دیگه هم این که چه خوبه تا وقتی هستیم قدر همدیگر رو بدونیم و بعد از پریدن به یاد هم نیوفتیم.....

دومین مطلب یه تشکر هست از دوستانی که من رو تنها نذاشتن و در کنار من بودن البته نه درعالم مجازی بلکه در عالم حقیقی.ممنونم از همه که بهتر میدونم اسم هاشون رو نیارم.فقط ممنونم

دیگه زین پس برا دل خودم مینویسم.همین

دل خوش عشق شما نیستم ای اهل زمین                    به خداوند قسم معشوق من آن بالایی است


نظرات شما ()

از: امل جان  شنبه 86/3/19  ساعت 11:55 عصر  

تحریم شدن هم عالمی داره

سلام.سلام به همه دوستان چه اونایی که تحریم کردن چه اونایی که حمایت کردن.

ولی این رو دارم به اون دسته از دوستان میگم که این وبلاگ رو تحریم کردن و اون اینکه این وبلاگ به حیات خودش ادامه خواهد داد و داریم یه سری برنامه ریزی میکنیم تا ان شاءالله بتونیم موفق و در عین حال موثر باشیم.

تحریم شدن هم عالمی داره...

تا دیروز همه تحویلت میگرفتن و وبلاگ بحث داغ جمع های خانوادگی بود ولی حالا خودت رو که تحویل نمیگیرن دیگه جواب سلامت رو هم نمیدن...

بازدید های بلاگ که تا قبل تحریم از روزی 10-15تا کم تر نمیشد الان روزی 2 یا 3 تا بازدید داره...

تحریم شدن هم عالمی داره...

واقا برام جالبه وقتی با یه سری از افراد با صداقت وحرف میزنی اول ازت استقبال میکنن ولی بعد از یه مدتی میزنن تو پرت...

تحریم شدن هم عالمی داره

این تحریم واقا برام لازم بود تا یه کم فکر کنم....لازم بود تا یه کم دور و اطرافم رو بهتر ببینم.......

ولی اون هایی که تحریم کردن  این رو بدونن که ما همچنان بهشون احترام میگذاریم

ولی بهشون این آیه رو متذکر میشم که:

تعز من یشاء و تزل من یشاء

یعنی اگه همه عالم جمع بشن بخوان یه نفر رو خار ذلیل کنن اگه اون بالا یی نخواد نمیشه و برعکس

در آخر هم این یه بیت شعر:

دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین         به خداوند معشوق من آن بالایی است 


نظرات شما ()

از: امل جان  شنبه 86/2/29  ساعت 10:25 عصر  

بگو چگوننه تازه شوم

سلام با توجه به درخواست تعدادی از افراد محترم فامیل مبنی بر اینکه رویه کاری وبلاگ داره تکراری میشه و بهتر هست که رویه کار رو تغییر بدیم واز اونجایی که این وبلاگ بدون مخاطبینش هیچی نیست لذا تصمیم گرفتیم مسابقه ای به نام بگو  چگونه تازه شوم؟رو طراحی کردیم

در مورد مسابقه باید بگم که نحوه شرکت در مسابقه به صورت شعر یا مقاله باید باشه.ولی نه مقاله ای در حد پایان نامه دانشگاه.هم شعر و هم مقالات طوری باشه که همه ازش سر در بیارن و واقا به همه کمک کنه برای تازه شدن.

موضوعش هم آزاد هست میتونه درد و دل با خدا یا ائمه معصومین(علیه السلام)باشه یا میتونه صحبت با خود باشه یا هر چیزی که کمک کنه به تازه شدن روح و جان

البته ابن مسابقه بی جایزه هم نیست و چون فعلا اسپانسر نداریم به بهترین اثر یک ربع سکه یا بلیت رفت و برگشت مشهد داده میشه(به انتخاب برنده)

مهلت ارسال آثار هم تا  روز 5شنبه سوم خرداد هست

نحوه ارسال هم به اینصورت هست که آثار خودتون رو به ایمیل     creative_are@yahoo.com    میفرستید  و پس از خوندن آثار به بهترین اثر جایزه تعلق خواهد گرفت

جاری باشید

اونایی هم که تحریم کردن مارو ببخشن و دوباره جاری شن


نظرات شما ()

از: امل جان  چهارشنبه 86/2/26  ساعت 10:56 عصر  

مصاحبه (6)



من: سلام
زهرا حکیم:سلام
من: ممنون از اینکه وقتتون رو به ما دادید
زهرا حکیم: تقاضا می‌کنم! لطف دارین شما!
من: خوب چون فکر کنم بیشتر فامیل زیاد باهاتو آشنا نباشن یه بیو گرافی بدین از خودتون
زهرا حکیم: ها ها! چرا فکر می‌کنی که ممکنه بیشتر فامیل با من آشنا نباشن؟؟
من: چون خودتون گفتید
زهرا حکیم: چون خودت کمتر من رو دیدی؟
من:شما اینطور حساب کن

زهرا حکیم: زهرا حکیم آرا، سوم خرداد میشه 24 سالم، سال سوم مترجمی انگلیسی


من: همونطور که میدونید مصاحبه های ما یه نموره شفاف هست پس خواهشا شفاف جواب بدید چند تا کلمه میگم اولین واژه یا عبارتی که به ذهنتون اومد بگید

من: آسمان؟
زهرا حکیم: آبی بی نهایت

من:زمین
زهرا حکیم: فرشِ بی منت

زهرا حکیم: "سوسوی چراغ زندگی"

من:آرزو
زهرا حکیم: هیچ وقت آرزو نکن، اگه آرزو کردی بلند نگو
من: دریا؟
من: فرازو فرود
زهرا حکیم: کویر؟
زهرا حکیم: یه آسمون داره برا دید زدن ستاره‌ها!
من: زندگی؟
زهرا حکیم: فرصت ما شدن، تجربه... حضور
من: حالا اسم چند نفر رو میگم بدون رودربایستی بگبد حرفاتون و نظراتتون رو
من: نعیمه؟
زهرا حکیم: عزیز و سنگ صبور و ضمنا عاقل
من: بنفشه؟
زهرا حکیم: دوستش دارم، چون خودشه
من: عابد؟
زهرا حکیم: والا نمی‌دونم، تعامل خاصی باهاش نداشتم، ولی خوراک عروسیاس!!!!!!
من: شهاب؟
زهرا حکیم: اوه، یک بار سال 82 یا 83 همه با هم رفتین دربند، اونم بود
من: بهاره؟
زهرا حکیم: نرم و آروم و همکلاسی قدیمی
من: سعیده؟
زهرا حکیم: سعیده: فقط صداست که می‌ماند
من: شفاف تر بگو
زهرا حکیم: من همینطوری حرف می‌زنم، یعنی شیوه‌ی کلامم همینه. شفاف بود؛ چون سعیده رادیو و کار با صدا رو دوست داره و حقش هم هست
من: زهرا امامی؟
زهرا حکیم: بچگیش شبیه من بود، پیش من یه کمی متعلق به دوردست‌هاست
من:  پیش من یه کمی متعلق به دوردست‌هاست؟
من: منظور؟
زهرا حکیم: سخت میشه باهاش ارتباط برقرار کرد دیگه
من: چون خواهرم هست دفاع نمیکنم ولی اینطور که میگی نیست بگذریم

زهرا حکیم: حتما این مشکل از طرف من هم هست

من: سعید؟
زهرا حکیم: سعید خالقی: پر انرژی
من: علی خالقی؟
زهرا حکیم: دوست داشتنی
من: الهه؟
زهرا حکیم: مثل خودش: ...
من: نه دیگه اون موقع که این کار رو کرد ما باهاش برخورد کردیم شما گفتی شفافی پس دوباره میپرسم الهه؟
زهرا حکیم: روح و ذهن خاص خودش رو داره، مثل همه‌ی آدم‌ها، منتها کنار همه‌ِ خوبیهاش که بزرگترینش رازداری و یه گوش حسابیه، یه اشکال داره، اونم ایبه که زیاد رو بعضی مسائل فوکس می‌کنه
من: فوکس می‌کنه؟


زهرا حکیم: وگرنه من همیشه به خاطر خوبیهاش تحسینش می‌کنم
زهرا حکیم: آخ، شاید به خاطر همینه که سعیده می‌گه زبونم باهاش فرق می‌کنه
زهرا حکیم: !فوکِس: منظورم تمرکز و این جور چیزاست ...حافظا
من: چرا یه دفعه کم رنگ شد روابطتون با ایشون؟  
زهرا حکیم: با کی؟
زهرا حکیم:  الهه؟
من: آره ولی خواهشآ نگو که کم رنگ نشدید و تغییر نکردید(هم شما هم ایشون)
زهرا حکیم: این حرفا چیه؟ مگه چه نوع رابطه‌ای بوده؟
من: یه رابطه ویژه و تا حدودی صمیمی
زهرا حکیم: من شاخ و برگ نمی‌دم، اما نوع رفتارم، خواسته‌هام، دیدگاهم به آدم‌ها،روابطو... به نوعی عوض شد
زهرا حکیم: من الانشم با اِلی مشکلی ندارم، ضمن اینکه عید با هم رفتیم منزل بنفشه، تصور می‌کنم زمان کدورت‌ها رو شست
من: امیدوارم
من: شما هر دو مگید مشکلی ندارید با هم ولی حاضر به مناظره با هم نیستین
زهرا حکیم: مناظره؟

زهرا حکیم :آقا من حاضرم پشت درهای بسته با اِلی حرف بزنم
من: ولی پشت درهای بسته نه در یه کنفرانس سه نفره
زهرا حکیم : کوتاه بیا حالا، خودش می‌دونه من بی شیله پیلم و همیشه دوستش دارم. گرچه اگه اینارو بخونه میگه: من دارم فیلم بازی می‌کنم
من: نه ان شاءالله که اینطور فکر نکنه

زهرا حکیم : من مشغلم زیاده، اما اگه همه چیز میزون باشه، باشه
من: مصطفی امامی(امل جان)؟
زهرا حکیم : من به خاطر این کار جالبش تحسینش می‌کنم
من: محمد حسین؟
زهرا حکیم : عزیز و خوب و دوست داشتنی! اگه به بقیه‌ی پسر عمه‌هام بر نخوره
من: حمید رضا؟
زهرا حکیم : واسه خودش مردیه دیگه
من: فرزین؟
زهرا حکیم : همین الان باهاش چت کردم، احساساتی
من: عطیه؟
زهرا حکیم : کاش بود، با رفتنش خاطره‌هامون کم شد...دوستش دارم
من: چند تا سوال دیگه
:زهرا حکیم  حتما
من: خدا؟
زهرا حکیم : یه نقطه‌ی روشن تو دل من
من: مرگ؟
زهرا حکیم : حس سرشار، یادی توأم
من: قبر؟
زهرا حکیم : این چیزا چیه؟
من: اینا سوالهایی هست که شاید کمی انسان رو به خودش میاره
زهرا حکیم : وقتی مُردیم می‌فهمیم
من: نماز؟
زهرا حکیم : سلام من به خدا
من: یه خبر بدید که بترکونه!!!!

زهرا حکیم :بنویس سوم خرداد تولدم هست
من: ممنون از توجهتون فقط دو کلمه جا موند 
من: پدر؟
زهرا حکیم : خوب و خوب و خوب و عزیزو فرهیخته و دوست داشتنی، تکیه گاه، چراغ خطر
من: مادر؟
زهرا حکیم : پشت نگاهش که عجب غوغاهاست
من: ممنون
من: زحمت کشیدی
من: فقط زود به زود جاری شو
زهرا حکیم : محبت داری، چشم. آرزو می‌کنم که بتونم این دفعه باهاتون بیام بیرون
من: یاعلی
زهرا حکیم : همه خوش باشید


نظرات شما ()

از: امل جان  یکشنبه 86/2/23  ساعت 4:31 عصر  

چندتذکر

سلام

طی چند روز گذشته چند تا تماس و دیدار داشتم با بعضی از اعضای محترم فامیل که در این دیدارها و تماس ها از من خواسته شد موارد زیر رو تذکر بدم:

1-یکی از بزرگای فامیل این قضیه رو متذکر شد که بجای اینکه دنبال دوره باشید بهتر هست که رسم و رسومات رو فراموش نکنیم و بازدیدهای عید رو بدید

2-سعیده(خانم)از من خواست که بنویسم :مصطفی(امل جان)باید اول اسامی دیگران آقا و خانم اضافه کنه

3-طی تماسی که با آقای حکیم داشتم مشخص شد دومین همایش مردان فامیل در روز تعیین شده یعنی 28 اردیبهشت برگزار نمیشود و به دلایلی به زمان دیگری موکول شده است

*در مورد نظر اول باید بگم که این نظر اون بنده خداست و خودش هم مسول حرفش هست نه من.من نمیخواستم بزارم در وبلاگ ولی چون به ایشون ارادت ویژه دارم این کار رو انجام دادم

*در مورد نظر سعیده(خانم) باید بگم همینطور که میبینید در وبلاگ این قضیه رعایت شده ولی در دنیای حقیقی اگه خود شما بودی بعد از 15-16 سال که همه رو به اسم کوچک صدا زدید میتونستید آقا و خانم اضافه کنید؟ 

*در مورد خبر 3 هم هنوز به طور قطعی زمان بعدی اعلام نشده به محض رسیدن خبر های تکمیلی اون رو روی وبلاگ قرار خواهم داد

*یه مطلب هم خودم اضافه کنم و اون هم این که چرا تا یه چیزی میشه شلوغش میکنیم و حرف از دعوا میزنیم؟همین جا اعلام میکنم فضای وبلاگ و فضای مصاحبه ها یک فضای بسیار صمیمی و سالم هست.شاید اختلاف نظر هایی باشه ولی میشه گفت این اختلاف نظرها میتونه از طریق همین مصاحبه ها حل بشه چون تجربه نشون داده با صحبت کردن کارها به راحتی حل میشه.

یکی از دلایل ایجاد فرصت برای همه ما برای مصاحبه این بود با دیدگاه های هم آشنا بشیم و اگر اختلاف نظری بین هر کدوم از اعضای محترم فامیل هست از راه گفت و گو حل بشه چون در صحبت کردن (اگر کار به دادو بیداد هم برسه)دو طرف درنهایت به یک جمع بندی میرسن  و مشکل حل میشه و دیگه از پشت سرهم حرف زدن هم خبری نیست و عده ای سود جو نمیتونن جو سالم و پر از صمیمیت فامیل رو خراب کنن.البته الحمد لله که هیچ اختلاف نظری در فامیل وجود نداره.

همین جا اعلام میکنم این وبلاگ آمادگی مصاحبه با تک تک شما عزیزان رو داره

جاری باشید 


نظرات شما ()

از: امل جان  یکشنبه 86/2/23  ساعت 2:33 عصر  

مصاحبه(5)

سلام عرض میکنم خدمتتون.مصاحبه ای که در زیر میخونید گفت و گوی شفاف بنده با بنفشه(خانم) هست برا من که

جالب بود امیدوارم براشما هم جالب باشه.


من: سلام
بنفشه:سلام
من: چه عجب افتخار مصاحبه دادید
بنفشه: خواهش میکنم تا  الان فرصتش  نبوده  وگرنه که دیگه افتخار نداره 

من: برا ما افتخاره
بنفشه: شما لطف دارین

من: عرضم خدمتتون که میخوام با شما یه جورایی زیادی شفاف و متفاوت با بقیه صحبت کنم

بنفشه: خواهش میکنم بفرمایید تا جایی که محدودیت ها بزاره در خدمت هستم
بنفشه: فقط رو لغت افتخار یه کم دقت کن چون بعضی ها بهش حساس هستن دردسر میشه

من: مثلا کیا؟
بنفشه: بگذریم
من: میگذریم
من: یه بیوگرافی کلی بفرمایید از خودتون 
بنفشه: 25 سالمه متاهل و فارغ التحصیل مهندسیه صنایع غذایی از دانشگاه شهید بهشتی عاشق فسنجون از نوع شیرین
من: خیلی کامل و خوب
من: مصاحبه های قبلی رو خوندید؟
بنفشه: بله
من: نظرات دیگران رو در مورد خودتون چه جور ارزیابی میکنید؟
بنفشه: بعضی هاشون واقعی و بعضی هاشون تعجب آور و دور از ذهن 
من: خوب میخواید الان صحبت کنیم در این مورد؟
بنفشه: نه بابا من اومدم یه مصاحبه با شما انجام بدم نیومدم که راجع به گفت و گوی دیگران نظر بدم!!
من: خوب بزار سوال کنم فعلا
بنفشه: ok
من: من چند  تا کلمه میگم  شما اولین چیزی که اومد به ذهنت بگو
من: آسمان؟

بنفشه :میگن 7 طبقه داره , نمیدونم میشه یه روز تا زنده هستم یه سری بزنم یا نه.کاش بشه
من: زمین؟
بنفشه: بد جوری پاهامون بهش چسبیده
من: دریا؟
بنفشه: صداش آدم رو به اوج احساسات شیرین میبره
من: احساسات ؟
بنفشه: جزء  لاینفک آدمی ولی نباید به عقل غلبه کنه
من: زندگی؟
بنفشه: صحنه آزمایش
من: محبت؟
بنفشه: محبت را عزیزم از درخت آموز...که سایه بر سر هیزم شکن دارد
من: ممنون حالا اسم چندتا از شخصیتهای فامیل رو میگم خواهشا بدون توجه به رابطه ها و به قول یه نفر خیلی شیشه ای و شفاف جواب بدید
من:  آقا مصطفی فتاحی؟
بنفشه: از اینکه به فامیلمون اضافه  شده خوشحالم
من: شیدا؟
بنفشه: مهربون
من: یاسمن؟
بنفشه: دوست داشتنی , شیرین , خوش برخورد , کاری, ....
من: محمد حسین
بنفشه: امید وارم در زندگی و کار موافق باشه 

من:الهه؟
بنفشه: خواهر عزیزم , تودار

من: بهاره؟
بنفشه: ایضآ خواهر عزیزم ,آخر استعداد و هنر
من: موافقم
من: آقا مهدی دلیر؟
بنفشه: همسر عزیزم , بهترین دوست و مشاورم , مفسر خوب و منطقی , IQ بالا , و یکی از بهترین ها در کار خودش(تجارت الکترونیک)
من: خوش به حالش
من: با وجود شما غم نداره
بنفشه: شما لطف دارین
من: زهرا حکیم؟
بنفشه: دختر خوبیه من زیاد نمیبینمش
من: نعیمه؟
بنفشه: خیلی کم رنگ
من: زهرا امامی؟
بنفشه: صبور و پر تحمل (مخصوصآ درباره برادرش)

بنفشه: بابا انصافآ خیلی خوب باهات میسازه دیگه , قبول نداری؟

من: نه
من: سعیده؟
بنفشه: دختر خوبیه ولی....
بنفشه: ...= اگر شیشه ای تر بود
من: شما شیشه ای باش
بنفشه: هستم
من: پس بگو
بنفشه: گفتم دیگه
من: عابد؟
بنفشه: پسر خوبیه به شرط اینکه شوخی و مسخره بازی رو از حد به در نکنه
بنفشه: به قول سعیده شاخ شده
من: شهاب؟
بنفشه: درک درستی از شادی و شاد بودن نداره!
من: سعید؟
بنفشه: ان شاء الله دامادیش
من: محبوبه خانم؟
بنفشه: همسفر مسافرت های بچگی
من: حمید رضا؟
بنفشه: نوه عمه
من: علی؟
بنفشه: کدوم علی؟خالقی؟
من: بله
بنفشه: لوتی
من: مصطفی امامی(امل جان)؟
بنفشه: تحول ییهویی

من: چه جور تحولی؟
بنفشه: از بی رنگی به رنگ غلیظ
من: این تحول رو چه جور ارزیابی میکنید؟
بنفشه: انشاءالله مثبت
من: و یه سوال
بنفشه: بفرمایین
من: چرا باهاش لج هستید؟
بنفشه: کی چنین حرفی زده؟؟؟
بنفشه: باز کی راجع به من غرض ورزی کرده؟؟

من: شما فکر کن کسی نگفته ولی رفتارها با آدما حرف میزنن
بنفشه: یادم نمیاد رفتارخاصی با شما داشته بودم که چنین معنایی" بده . شما احتمالا انتقاد رو سوء  تعبیربه لج بودن کردی
بنفشه: تازه من از خودت هم هنوز انتقاد نکردم راجع به بیرون رفتن ها نظر دادم
من: گرچه بهاره گفت نپرس ولی من بی ادبی میکنم و میپرسم

من: محبوبترین فرد فامیل از نظر شما؟
بنفشه: والا به احترام خواهرم نمیتونم بگم .
من: احسنتم تبارک الله
من: خوب بریم به بخش بعدی مصاحبه
من: عمه ایران؟
بنفشه: جمعه ها, 13 به در ها, خونشون  و دوران بچگیم

بنفشه: خدا رحمتش کنه خیلی مدیر بود
من: عمو غلامرضا؟
بنفشه: زود رفت خدا رحمتش کنه عموی خوبی بود
من: عمو اسد؟
بنفشه: حیف حیف حیف
من: محسن آقا؟
بنفشه: خدایش بیامرزد
بنفشه: فوتش ناگهانی بود
من: همایون خان؟
بنفشه: سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت .... بی ریا بود
من: آقای بازرگان؟
بنفشه: با شخصیت بود
من: چند تا سوال دیگه
من: مرگ؟

بنفشه: با کسی تعارف نداره سراغ یک یکمون میاد
من: قبر؟

بنفشه: اگر بخوایم میتونیم کاری کنیم که ترسناک نباشه
من: نماز؟
بنفشه: پایه دین و آدمیت
من: خدا؟
بنفشه: صاحب آفرینش
من: پدر؟
بنفشه: بعد از خدا بزرررگترین تکیه گاه
من: مادر؟
بنفشه: اسطوره فداکاری و مهر
من: نظرت در مورد این شعر؟
من: از دل برود هر آنکه از دیده برفت

بنفشه: تا حد زیادی درست هست و اگر اینطوری نبود آدما نمیتونستن با خیلی از غصه ها کنار بیان
من: چرا دوست دگر مشکل گشا نیست؟
بنفشه: خدا همیشه مشکل گشاست ما معرفت نداریم تا بفهمیم
من: حالا بیایم بیرون از حس معنویت
من: یه خبر بده که همه غافلگیر شن؟
بنفشه: باشه خیلی مونده؟
من: نه
بنفشه: امسال عروسی زیاد داریم ان شاء الله
من: در آخر حرفی مونده که نگفته باشید؟
بنفشه: نه ممنون فی امان الله
من: ممنونم


نظرات شما ()
   1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شهاب هم بعله...
[عناوین آرشیوشده]

فهرست


15932 :کل بازدید
9 :بازدید امروز
2 :بازدید دیروز

اوقات شرعی


حضور و غیاب


یــــاهـو

درباره خودم


اطلاعات در مورد فامیل
امل جان
من امل جان هستم کدومتونید؟الهه(خانم)؟حمیدرضا؟بهاره(خانم)؟ محمدحسین(عباس)؟سعیده(خانم)؟عابد؟ بنفشه(خانم)؟شیدا(خانم)؟شهاب؟آقای دلیر؟ آقای فتاحی؟هر کی هستی خلاصه خوش اومدی فقط نظر یادت نره

لوگوی خودم


اطلاعات در مورد فامیل

لوگوی دوستان


لینک دوستان


جایی که برا خودم مینویسم

آوای آشنا


اشتراک


 

آرشیو


زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386

طراح قالب